محرم باید زنده بماند
یک شنبه 25 دی 1396برچسب:, :: 15:31 ::  نويسنده : عاشق آقا

بدن حضرت رقيه


مرحوم شيخ احمد كافى اين شهيد گمنام و سرباز واقعى امام زمان و عاشق ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف و واعظ شهير و شهيد در راه دين رضوان اللّه تعالى عليه فرمود: مرحوم سيد هاشم رضوان اللّه تعالى عليه يكى از علماء بزرگ شيعه شام بود كه سه دخترداشته ، مى گويد يكى از دخترهايم خواب رفت يك شب بيدار شد صدا زد: بابا در شب بى بى رقيه را خواب ديدم . بى بى به من فرمود: دختر به بابات سيدهاشم بگو آب آمده در قبر من و بدن من نارحت است قبر مرا تعمير كنيد. بابا اعتنائى نكرد، مگر مى شود با يك خواب دست به قبر دختر امام حسين ع زد.
فردا شب دختر و سطى همين خواب را ديد: باز بابا اعتنايى نكرد. شب سوم دختر كوچولوى سيد اين خواب را ديد شب چهارم خود سيد هاشم مى گويد خوابيده بودم يك وقت ديدم يك دختر كوچولو دارد مى آيد اين دختر از نظر سِنّى كوچك است اما آنقدر با اُبهت است باصولت و جلالت دارد مى آيد رسيد جلوى من به من فرمود سيد هاشم مگر بچه هايت به تو نگفتند كه من ناراحتم قبر مرا تعمير كن ؟

 

 27.jpg


  گفت : من با وحشت از خواب پريدم رفتم والى شام را ديدم جريان را گفتم والى نامه نوشت به سلطان عبد الحميد، سلطان جواب نوشت براى والى كه ما جراءت نمى كنيم اجازه نبش قبر بدهيم به همين آقاى سيد هاشم بگوئيد خودش اگر جراءت مى كند قبر را نبش كند و بشكافد پائين برود قبر را تعمير كند مادست نمى زنيم
سيد هاشم چند تا از علماى شيعه را ديد، اينها حرم را قُرُقْ كردند، ضريح را كنار گذاشتند كلنگ به قبرزدند، مقدار كمى كه قبر را كندند آثار رطوبت پيدا شد، پائين تر رفتند، ديدند آب آمده در قبر بدن بى بى در كفن لاى آب افتاده ، سيد هاشم رفت پائين دستهايش را برد زير بدن اين سه ساله ، بدن را با كفن از توى آبها آورد بيرون ، روى زانويش ‍ گذاشت ، آب قبر را كشيدند، نزديك ظهر شد، بدن را گذاشتند در يك پارچه سفيد نماز خواندند، غذا خوردند، دو مرتبه آمد بدن را گرفت روى دستش ، تا غروب اينها مشغول بودند، تا سه روز قبر را تعمير كردند، و به جاى آب گُلاب مصرف مى كردند، و گِل درست مى كردند و قبر را مى ساختند، جلوگيرى از آن آبها شد و قبر ساخته شد، يك تكه پارچه ديگر سيدهاشم از خودش آورد، روى كفن انداخت ، بدن را برداشت ، در قبر گذارد. علماى شيعه مى گويند در اين چند روز همه گريه مى كردند سيد هاشم هم همينطور، اما روز سوم وقتى سيد هاشم بدن را در قبر گذاشت و آمد بيرون ديگر داد مى زد گفتم سيد هاشم چى شده چرا فرياد مى زنى ؟ گفت به خدا ديدم آنچه شنيده بودم ، اين كلمه را بگويم امروز آتشت بزنم هِى داد مى زد رفقا به خدا ديدم آنچه شنيده بودم . گفتيم سيد هاشم چه ديدى ؟ گفت به خدا وقتى اين بدن را بردم در قبر دستم را از زير بدن بيرون كشيدم يك مقدار گوشه كفن عقب رفت ديدم هنوز بدنش ‍ كبود و سياه است ، هنوز جاى آن تازيانه ها روى بدن اين سه ساله باقى است .



یک شنبه 24 دی 1396برچسب:, :: 15:30 ::  نويسنده : عاشق آقا

روستاي «زرآباد» در نزديکي قلعه الموت، از روستاهاي قزوين است. در اين روستا، قبر مطهر امامزاده‏اي مشهور به نام «علي اصغر بن جعفر»وجود دارد و در کنار اين مقبره‏ي مطهر، درخت چناري وجود دارد که سال زيادي دارد و هر سال در روز عاشورا از آن درخت، خون جاري مي‏شود، هزاران نفر براي ديدن آن درخت به آن جا مي‏روند و جاري شدن خون آن درخت را به چشم خود مي‏بينند. آيةالله زرآبادي در کتاب کرامات از جاري شدن خون از درخت چنار در روز عاشورا سخن گفته و اين موضوع را از پدرش سيد علي و جدش سيد مهدي نقل مي‏کند. (اين کتاب به چاپ نرسيده و در کتابخانه‏ي پسرش موجود است.) مرحوم آيةالله العظمي مرعشي نجفي رحمه الله در حاشيه‏ي کتاب عروه، هنگام شمردن خون‏هاي پاک، مي‏نويسد: هم چنين خوني است که از درختي موجود در روستاي «زرآباد» از توابع قزوين خارج مي‏شود. نويسنده‏ي مطالب بالا مي‏افزايد: سال گذشته با جمعي از دوستان به روستاي زرآباد رفته و جاري شدن خون آن درخت را با چشم خود ديديم. درست لحظه‏ي اذان صبح روز عاشورا، خون جاري شد و بيش از چهار ساعت ادامه داشت. ( اشک روان بر امير کاروان، ص 63. )

 

53.jpg

 

منبع: کرامات حسينيه و عباسيه  ؛ موسي رمضاني‏پور
 



جمعه 24 دی 1396برچسب:, :: 9:0 ::  نويسنده : عاشق آقا

نيمه شبي در اطاق خودم كه كنار در حياط منزل آقاي حاج شيخ محمد تقي بافقي بود، خوابيده بودم ، ناگهان صداي پائي در داخل حياط مرا از خواب بيدار كرد من فورا از جا برخاستم . ديدم جواني وارد منزل شده و در وسط حياط ايستاده است نزد او رفتم و گفتم شما كه هستيد و چه ميخواهيد؟ مثل آنكه نميتوانست فورا جواب مرا بدهد حالا يا زبانش از ترس گرفته بود و يا متوجّه نشد كه من به فارسي به او چه ميگويم زيرا بعدا معلوم شد اواهل بغداد و عرب است ولي مرحوم آقاي بافقي قبل از آنكه او چيزي بگويد از داخل اطاق صدازد كه حاج عباس او يونس ارمني است و بامن كار دارد او را راهنمائي كن كه نزد من بيايد. من او را راهنمائي كردم او به اطاق آقاي بافقي رفت .

 

 190.jpg


مرحوم آقاي بافقي وقتي چشمش به او افتاد بدون هيچ سؤ الي به او فرمود: احسنت ، مي خواهي مسلمان شوي ، او هم بدون هيچ گفتگوئي به ايشان گفت ، بلي براي تشرف به اسلام آمده ام .

مرحوم آقاي بافقي بدون معطلي بلافاصله آداب و شرايط تشرف به اسلام را به ايشان عرضه نمود و او هم مشرّف به دين مقدّس اسلام شد، من كه همه جريانات برايم غير عادّي بود از يونس تازه مسلمان سؤ ال كردم كه جريان توچه بوده و چرا بدون مقدّمه به دين مقدس اسلام مشرف گرديدي و چرا اين موقع شب را براي اين عمل انتخاب نمودي ؟
او گفت : من اهل بغدادم و ماشين باري دارم و غالبا از شهري به شهري بار مي برم يك روز از بغداد به سوي كربلا مي رفتم ، ديدم در كنار جادّه پيرمردي افتاده و ازتشنگي نزديك به هلاكت است ، فورا ماشين را نگه داشتم و مقداري آب كه در قمقمه داشتم به او دادم ، سپس او را سوار ماشين كردم و به طرف كربلا بردم ، او نمي دانست كه من مسيحي و ارمني هستم ، وقتي پياده شد گفت : برو جوان حضرت ابوالفضل العبّاس اجر تو رابدهد. من از او خدا حافظي كردم و جدا شدم ، پس از چند روز باري به من دادند كه به تهران بياورم ، امشب سر شب به تهران رسيدم و چون خسته بودم خوابيدم ، درعالم رؤ يا ديدم در منزلي هستم و شخصي در آن منزل را مي زند، پشت در رفتم و در را باز كردم ديدم شخصي سوار اسب است و مي گويد: من ابوالفضل العباس هستم ، آمده ام حقّي كه به ما پيدا كردي به تو بدهم . گفتم چه حقي ؟
فرمود: حق زحمتي كه براي آن پيرمرد كشيدي سپس اضافه فرمود و گفت :
وقتي از خواب بيدار شدي به شهر ري مي روي شخصي تو را بدون آنكه تو سئوال كني به منزل آقاي شيخ محمد تقي بافقي مي برد و قتي نزد ايشان رفتي به دين مقدّس اسلام مشرف مي گردي .
من گفتم چشم قربان و آن حضرت از من خدا حافظي كرد و رفت ، من از خواب بيدار شدم و شبانه به طرف حضرت عبدالعظيم حركت كردم ، در بين راه آقائي را ديدم كه بامن تشريف مي آورند و بدون آنكه چيزي از ايشان سئوال كنم ، مرا راهنمائي كردند و به اينجا آوردند و من مسلمان شدم . وقتي ما از مرحوم آقاي حاج شيخ محمد تقي بافقي سئوال كرديم كه شما چگونه او را شناختيد و مي دانستيد كه او آمده است كه مسلمان بشود؟ فرمود: آن كس كه او را به اينجا راهنمائي كرد يعني حضرت حجة بن الحسمي آيد و چه نام دارد و چه مي خواهد. 



جمعه 23 دی 1396برچسب:, :: 1:9 ::  نويسنده : عاشق آقا

شام

شام به سرزمين منطقه سوريه، فلسطين، لبنان، اردن و اطراف آنها گفته مي شده است. شامات هم مي گويند.اين سرزمين در صدر اسلام فتح شد و معاويه در دوره عثمان والي آنجا بود و امويان از آن پس بر آن منطقه استيلا يافتند و از حکومت مشروع علي «ع» سر برتافتند. دمشق، پايتخت امويان بود.يزيد هم آنجا حکومت مي کرد. اهل بيت سيد الشهدا «ع» پس از واقعه کربلا که به اسارت دشمن در آمدند، ابتدا به کوفه و از آنجا به شام برده شدند و چند روزي در دمشق اقامت کردند.ديدارشان با يزيد در دار الخلافه در همين شهر بود که حضرت زينب و امام سجاد «ع» در بارگاه يزيد خطبه خواندند و يزيد را رسوا ساختند. قبر حضرت زينب و رقيه که هر دو بصورت حرم و زيارتگاه شيعه است، در شام است.قبر رقيه نزديک مسجد جامع دمشق و حرم حضرت زينب در زينبيه، بيرون از دمشق است. سفر به شام براي اهل بيت حسين «ع » بسيار تلخ و مصيبتهاي دوران اسارت در اين ديار، برايشان از سختترين مصيبتها بوده است.وقتي از امام سجاد پرسيدند: در سفر کربلا، سختترين مصيبتهاي شما کجا بود، سه بار فرمود: «الشام، الشام، الشام».



جمعه 22 دی 1396برچسب:, :: 17:20 ::  نويسنده : عاشق آقا

عمرو بن الحادث

او کسي بود که در مجلس ابن زياد «مشکور» زندان بان را که موجب آزادي پسرهاي مسلم بن عقيل عليه السلام شده بود شفاعت کرد و او را در حالي که پانصد تازيانه خورده بود به خانه ي خويش برد.



چهار شنبه 20 دی 1396برچسب:, :: 11:42 ::  نويسنده : عاشق آقا

ashura,day of ashura,arbaeen,muharram,shia,shia islam,photo,download,photograph,شیعه



سه شنبه 19 دی 1396برچسب:, :: 11:16 ::  نويسنده : عاشق آقا

شمر بن ذي الجوشن

از فرماندهان خشن و جنايتکار سپاه کوفه در حادثه کربلا و از قاتلان سيد الشهدا عليه السلام. وي از طايفه بني کلاب و از رؤساي هوازن، و مردي شجاع بود که در جنگ صفين هم در لشکر امير المؤمنين «ع » بود، سپس ساکن کوفه شد و به روايت حديث پرداخت.نامش «شرحبيل » و کينه اش «ابو السابغه » بود.وي از فرماندهان سپاه عمر سعد در حادثه کربلا بود و پس از سستي ابن سعد در برخورد قاطع با امام حسين «ع » همراه با فرماني از سوي ابن زياد به کربلا آمد که اگر عمر سعد حاضر به انجام ماموريت نباشد، وي آن را بر عهده گيرد.در کربلا، فرمانده جناح چپ ميدان بود.پس از شهادت امام حسين «ع »، عبيد الله سر امام حسين را همراه او به شام نزد يزيد فرستاد.سپس وي به کوفه بازگشت.وقتي قيام مختار در کوفه پيش آمد، شمر از کوفه بيرون رفت.مختار غلام خويش را با گروهي به طلب او فرستاد.شمر غلام مختار را کشت و به «کلتانيه » از قراي خوزستان رفت.جمعي از سپاهيان مختار به سرکردگي «ابو عمره » به جنگ او رفتند. شمر در اين نبرد کشته شد و تن او را پيش سگان انداختند. به نقلي ديگر، پس از خروج مختار، دستگير و کشته شد.



دو شنبه 18 دی 1396برچسب:, :: 16:34 ::  نويسنده : عاشق آقا

شهر مقدس کربلا در صد کیلومتری جنوب غربی بغداد واقع شده است.

در زمان حیات امام علی (ع) این شهر را به اسامی نینوا و شط الفرات نیز می‌شناختند. جمعیت شهر کربلا براساس آمار سال 2003 در حدود 572.300 نفر است و این شهر مرکز استان کربلا است.

شهر کربلا پس از شهر‌های مکه، مدینه منوره، بیت‌المقدس و نجف، مقدس ترین شهر شیعیان جهان محسوب می‌شود. در واقع در نزدیکی همین شهر بود که واقعه مصیبت بار عاشورا رخ داد.

ریشه نام کربلا
نظریات زیادی درباره ریشه‌زبانی نام کربلا وجود دارد. برخی بر این باورند که نام کربلا در زبان آشوری کهن ریشه دارد و از دو بخش کرب به معنای  نزدیک و الله به معنای خداوند گرفته شده است.

برخی دیگر مانند یاقوت حموی جغرافی دان مسلمان بر این باورند که نام کربلا از واژه عربی کربلاط به معنای زمین نرم اخذ شده است. برخی دیگر نیز معتقدند این واژه در اصل برگرفته از زمان فارسی و دو کلمه کار و بالا است.

درباره کربلا
کربلا از ثروتمندترین شهر‌های عراق است و منابع اصلی درآمد آن از زائرین اماکن متبرکه و کشاورزی است و بویژه محصول خرما است. این شهر از دوبخش قدیم یا بخش مذهبی و کربلای جدید تشکیل شده است. مدارس اسلامی و ساختمان‌های دولتی زیادی نیز در کربلا متمرکز شده‌اند.

مرقد مطهر امام حسین (ع) که در برخی از منابع نیز آن را مسجد‌الحسین(ع) نامگذاری کرده‌اند، در مرکز بخش مذهبی شهر کربلا قرار دارد.در روز عاشورای حسینی بسیاری از مسلمانان و شیعیان جهت زیارت این مکان مقدس به شهر کربلا می‌آیند. بسیاری از زائران مسن نیز به کربلا می‌آیند تا آخرین سال‌ها و روز‌های زندگی خود را در این شهر مقدس سپری کنند.

به دلیل وجود مرقد مطهر امام حسین در شهر کربلا ، 100 مسجد و 23 مدرسه دینی در این شهر ساخته شده‌اند.

تاریخ کربلا
مهمترین واقعه تاریخ شهر مقدس کربلا، شهادت جانگداز امام حسین(ع) و 72 نفر از یاران ایشان در عاشورای سال 61 هجری(10 اکتبر 680 میلادی) است.

حسین بن على(ع) یکى از محورهاى وحدت شیعه و از چهره‏هاى برجسته و شاخصى بود که مورد توجه قرار داشت و همواره سلطه گران اموى از نفوذ شخصیت او بیم داشتند.
با مرگ معاویه در سال 60 هجرى، یزید به والى مدینه نوشت که از امام حسین(ع) به نفع او بیعت بگیرد. اما سید الشهدا که فساد یزید و بى‏لیاقتى او را مى‏دانست، از بیعت امتناع کرد و براى نجات اسلام از بلیه سلطه یزید که به زوال و محو دین مى‏انجامید، راه مبارزه را پیش گرفت.

از مدینه به مکه هجرت کرد و در پى نامه‌نگاری‌هاى کوفیان و شیعیان عراق به آن حضرت و دعوت براى آمدن به کوفه، آن امام ابتدا مسلم بن عقیل را فرستاد و نامه‏هایى براى شیعیان کوفه و بصره نوشت و با دریافت پاسخ کوفیان در بیعتشان با مسلم بن عقیل، در روز هشتم ذیحجه سال 60 هجرى از مکه به سوى عراق، حرکت کرد.

پیمان‌شکنى کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل، اوضاع عراق را نامطلوب ساخت و سیدالشهدا که همراه خانواده، فرزندان و یاران به سوى کوفه مى‏رفت، پیش از رسیدن به کوفه در سرزمین«کربلا» در محاصره سپاه کوفه قرار گرفت.تسلیم نیروهاى یزیدى نشد و سرانجام در روز عاشورا در آن سرزمین، مظلومانه و تشنه‌کام، همراه اصحابش به شهادت رسید.

از آن پس، کربلا کانون الهام و عاشورا سرچشمه قیام و آزادگى شد و کشته شدن وى، سبب زنده شدن اسلام و بیدار شدن وجدان‌هاى خفته گردید.

شهر کربلا از کم آبی در مقیضه بود که در اوئل قرن هجدهم با ساختن بندی در ابتدای نهر حسینیه این مشکل تا حدود زیادی مرتفع شد. در 1801 میلادی و پس از حمله واهابی‌ها به کربلا شهر به شدت آسیب دید و و هابی‌ها کربلا را غارت کردند.پس از حمله وهابی‌ها و رفع قائله آنان بزرگان کربلا حکومت خودمختاری را در این شهر اعلام کردند، اما دوره حاکمیت بزرگان کربلا بر این شهر  زیاد طول نکشید و با حمله عثمانی‌ها در سال 1843 خاتمه یافت.

حاکمیت عثمانی‌ها بر کربلا سبب مهاجرت بسیاری از علما از این شهر به نجف مقدس شد.از این زمان به بعد نجف مرکزیت دینی یافت. تا سال‌های اولیه قرن بیستم میلادی ایرانیان 75 درصد سکنه کربلا را تشکیل می‌دادند، اما در دوره سلطه بریتانیایی‌ها بر کربلا جمعیت ایرانیان ساکن کربلا به تدریج کاهش یافت.

در زمان حاکمیت صدام حسین در عراق سخت گیری‌ها بر مردم شهر کربلا شدت یافت و در این زمان غیر شیعیان مجاز به سفر به کربلا نبودند. در سال 1991 و در جریان قیام شیعیان علیه حکومت صدام حسین آسیب‌های فراوانی به شهر کربلا وارد شد. سرکوب قیام شیعیان عراق نقاب را از چهره بی رحم صدام برکشید و چهره واقعی او را برملا و بی رحمی و سنگدلی صدام نزد جهانیان را آشکار ساخت.

در سال 2004، قریب یکسال پس از اشغال عراق توسط نظامیان آمریکایی و پس از سقوط حکومت صدام ، بیش از یک میلیون زائر جهت زیارت حرمین مطهر به شهر کربلا رفتند.اما انفجار بمب صدها زائر را به شهادت رساند.این واقعه جانگداز در واقع به واسطه اشغال عراق توسط نیرو‌های آمریکایی و نبود شرایط امنیتی مناسب در شهر کربلا رخ داده بود.

 



شنبه 16 دی 1396برچسب:, :: 17:32 ::  نويسنده : عاشق آقا

عمرو بن ضبيعه ي تميمي

از سوارکاران دلير کوفه، که از کوفه همراه سپاه عمر سعد بيرون آمد، ولي در کربلا به ياران امام حسين عليه السلام پيوست و در رکاب آن حضرت شهيد شد. نامش در زيارت ناحيه ي مقدسه هم آمده است.علت پيوستن او به امام آن بود که ديد سپاه کوفه نه شرايط امام را مي پذيرد و مي گذارد که وي از جايي که آمده، به همان جا بازگردد.



شنبه 16 دی 1396برچسب:, :: 17:16 ::  نويسنده : عاشق آقا

محمد بن حنفيه

تولد ايشان در سال 15 و يا 17 ه.ق. مي باشد. محمد فرزند گرامي و عظيم الشأن امام علي بن ابيطالب عليه السلام است و او را به جد مادريش «حنفيه» نسبت مي دهند. مرحوم مجلسي، در ذکر ماجراي حرکت امام حسين عليه السلام از مدينه به مکه و از مکه به کربلا روايتي دارد که مي تواند جواب مناسبي براي علت نيامدن محمد بن حنفيه به کربلا باشد. ايشان پس از قتل درخواست محمد حنفيه از امام حسين عليه السلام براي صرف نظر از سفر به عراق مي نويسد: «امام حسين عليه السلام در جواب محمد حنفيه فرمود»: «... من آماده ي حرکت به سوي مکه هستم و همه ي خانواده و برادران و خواهران و برادرزاده ها و شيعيانم با من همراهند و امر آنان به دست من است»... ؛ اما تو اي برادرم، لازم نيست مرا همراهي کني بلکه در مدينه بمان و به عنوان چشم (و خبر رسان) من باش و اوضاع مدينه را به اطلاع من برسان...».امام صادق عليه السلام فرمود: محمد حنفيه نمرد مگر آنکه به امامت علي بن الحسين عليه السلام اقرار و اعتراف داشت و وفات او در سال 84 ه.ق بود.امام باقر عليه السلام فرمود: «... در بيماري محمد حنفيه من در کنارش بودم و خودم چشم او را بستم و غسلش دادم و کفنش کردم و نماز بر او خواندم و او را به خاک سپردم».



درباره وبلاگ

سلام ممنون خوش حالم که وبلاگ منو دیدین
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان محرم و آدرس muharram96.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 92
بازدید کل : 3878
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content